سلام سلام . حالتون چطوره ؟دلم براتون تنگ شده بود زیاد زیاد .

فکر نکنید رفته بودم رامسر نه چشم بعضی ها ما رو گرفت .شانس ما , من رو به همراه یه گروه برده بودن دانشگاه فرهنگیان آموزش دو روزه .جاتون خالی چشمام داشت از بی خوابی کور می شد  از همین جا دورد میفرستم به همه دانشجویان محترم خوابگاه نشین واقعا براتون نگرانم که چه جوری طاقت میارید . یک شب اونجا خوابیدم به اندازه تمام سالهای که فحش ندادم، به آدمی که این تخت دو نفره رو ابداع کرده فحش نثار کردم . طرف پایین یه حرکت کوچک میکرد بالا زلزله میومد.تا صبح شب زنده داری کردم.حالا بگذریم که هم اتاقی های محترم ساعت چند صبح بیدار شدن و کنفرانس گذاشتن بین خودشون کلا تو اون دو روز معنی بدبختی رو کاملا درک کردم . بعد دو روز هم که رفتم پیش دختر خاله جان و کل بازار رو گشتیم خوش گذشت هر جا که کولر و آب سرد کن داشت مقصد اصلی ما بود . از این جا به دختر خاله میگم زود تند سریع اون اسم من رو از گوشیت عوض کن . بعد اون هم که رفتم تهران کلا ایران گردی بودم اون هفته. حالا خدایش حال تهرانی ها خوبه ؟واقعا میگم .ساعت 9 شب رسیدیم تهران تا 11پشت چراغ قرمزا بودیم .جالبیش به از 14 به 2 رسیدن چراغ سبزاش بود که یکی از همین پریدن ثانیها منجر به جریمه ما شد .اون هم با ماشین پلیس از چراغ قرمز رد شدن . اونا مجاز بودن به قول خودشون . کلا خوب بود .ما که برای تولد رفته بودیم و تولد خوبی بود . و قسمت جالب سفر ما به تهران تو ترافیک گیر کردن ما جمعه شب بود یه وضعی بود که نگو . ما که هر چی کنار جاده خاک بود رو طی کردیم . تو راه اون لاینی ها برا خودشون هر کی از ماشین پیاده شده بود  و گشت میزد. چند ساعت ترافیک بماند ام خوب بود و خاطره شد .

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: